عیدی

متن مرتبط با «بوی سیب و حرم حبیب» در سایت عیدی نوشته شده است

و اما درد...

  • آنقدر پهلویم درد می‌کند که با هر سرفه خم می‌شوم. آنقدر دردم زیاد است که نماز صبح را با تیمم بر روی گرد و خاک میز کناریم خواندم بدون چادر! آنقدر دردم زیاد است که اشکهایم میل به خشک شدن ندارند. آنقدر در, ...ادامه مطلب

  • نوشتار

  • خیلی مطلب میذارم که منتشر نمی‌کنم. قبلا بیشتر حرفهایی که توی دلم بود رو می‌نوشتم و خیلی راحت دکمه انتشار می‌زدم. شاید به خاطر این باشه که من هر چی سنم بالاتر میره محافظه‌کارتر میشم یا دلیل دیگش اینه ک, ...ادامه مطلب

  • مانوس

  • شاید من یک شخصیت خاص هستم که با بدترین شرایط (از جهت ظرفیت خودم) مانوس, میشم! حتی وقتی خونه‌ی اولم جای خیلی دوری بود و به هیچ جا دسترسی نداشت! آفتاب نداشت برای منی که داشتن نور خورشید اینقدر مهمه همیشه, ...ادامه مطلب

  • خواسته هایم

  • امروز ساعت شش و نیم صبح با اضطراب از خواب بیدار شدم و ده دقیقه بعد خبردار شدیم که دزد هر چی توی ماشین بوده بیرون ریخته و چند چیز را دزدیده است حالم پریشان شد و بعد مدتی خداراشکر کردم که خود ماشین را ن, ...ادامه مطلب

  • هنر، روح زندگی

  • سلام. بعد از مدتها نوشتنم اومد یکمی هم از فضای شخصی تر زندگیم بنویسم. حالا یجوری گفتم شخصی انگار می‌خوام چی بگم مدتها بود به دلیل درس و دانشگاه به هیچ کاری نمی‌رسیدم، از همه تفریحاتم می‌گذشتم تا بتو, ...ادامه مطلب

  • ازدواج ممنوع!

  • دوران ارشد پیش هر استادی که برای پایان‌نامه می‌رفتیم اولین سوالش این بود مجردی یا متاهل؟ راستش من برایم این سوال خیلی حس بدی داشت و همچنین از طرف مردان جوان چندش‌آور بود. به محض شنیدن این سوال که چرای, ...ادامه مطلب

  • وصله‌ی جور

  • گفتم که شکایتی بخوانم * از دست تو پیش پادشا منکاین سخت دلی و سست مهری * جرم از طرف تو بود یا من ؟دیدم که نه شرط مهربانی است * گر بانگ بر آرم از جفا منگر سر برود فدای پایت * دست از تو نمی کنم رها منجز وصل تو ام حرام بادا * حاجت که بخواهم از خدا منگویندم از او نظر بپرهیز * پرهیز ندانم از قضا منهرگز نشنیده ای که یاری * بی یار صبور بود تا من.سعدی این شعر من را یاد دوسال پیش در چنین روزهایی انداخت و به خود که آمدم صفحه گوشی را خیس از اشک دیدم., ...ادامه مطلب

  • بهشت من تویی

  • قَدْ نَرَىٰ تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّمَاء ، بقره۱۴۴ پ.ن) کاش این اردیبعشق تموم نشه :) , ...ادامه مطلب

  • سوال درباره یزد

  • سلام، رهن و اجاره اپارتمان و یا خونه در شهر یزد چه مقداره؟ نزدیک به کارخانه فولاد یزد باشه :) لطفا اگه کسی یزدی هست پاسخ بده., ...ادامه مطلب

  • فراز و نشیب

  • برداشت اول: مادرم همیشه میگفتن زندگی پستی و بلندی زیاد داره، خوشی داره ناخوشی میاد ولی باید ساخت. اگه زمانه با تو نساخت تو باهاش بساز ! منم همیشه گوش میدادم به حرفاشون. ولی همیشه این سوالو داشتم برای منی که همیشه مسائلو آسون می‌گیرم چی میتونه انقدر سخت باشه که مجبور بشم باهاش بسازم تا اینکه خودم شدم خانومِ خونه. مثلا تا قبل ازدواجم خیلی رویاها و برنامه ها دا, ...ادامه مطلب

  • بارون

  • بیشترین خاطرات من با بارونه! بیشتر از آدما باهاش خاطره دارم. هر وقت بارون میاد نمی‌تونم توی خونه بمونم. حتماً باید قدم بزنم و ریه‌هامو پر از اکسیژن کنم.اماااا بیشترین خاطره‌ام قدم زدن زیر بارون تا رسیدن به حرم مطهر هست.نمی‌تونم حسمو بگم، ولی مطمئنم توی این دنیا نیستم، روی ابرهام.الهی این حسو بارها تجربه کنید.امروز هوا شدیداً دونفره بود، من و امام رضا جانتصوی, ...ادامه مطلب

  • روزهای طلایی

  • انقدر دلتنگم برای معراج، که ترسم اینه خونه و زندگی رو ول کنم و برم! عجیب نمک‌گیرم کردی... روزهای خوب خادمی،برگرد , ...ادامه مطلب

  • به سوی حسین علیه السلام

  • ‍ أتَی شابٌّ مُحِبٌّ الإمامَ الجَوادَ عَلیهِ السَّلامُ وَ قالَ:یَامَولایَ لَستُ جَیِّداً،ضَجَرَ قَلبِی مِنَ النّاسِالتُّهَمَةِ،الغَیبَةِ... مَاذَا أَفعَلُ؟إِنّی مُتعَبٌ،ضَاقَ صَدرِی فِی هَذالبِلادِفَقَالَ الإِمَامُ الجَوادُ عَلَیهِ السَّلامُ:فِرَّ إِلَی الحُسَینِیک جوان محب اهل بیت خدمت امام جواد علیه السلام رسید وعرض کرد:حالم خوب نیست، خسته شدم،تهمت،غیبت و., ...ادامه مطلب

  • روز مرد

  • مردهامظلوم ترین جنس آفریدهٔ خدایندشاید شما توی دلتان،یا بلندبلند بخندید و بگویید :جوک میگویی؟یا مثلا بگویید :مردها؟مظلوم؟این هم از آن حرفهاست!اما راستش این است که مردها،پشت نقاب غرور و منم منم شان،گاه کودکانی معصوم و بی پناهند،گاه عاشقانی نگون بخت،و گاه پیرمردی تنها توی پارک.و من فکر میکنمکه ته ته خوشبختی هر مردی،خندهٔ زن و بچه اش است…مردها را سخت میشود شناخ, ...ادامه مطلب

  • خانه دوست داشتنی

  • همیشه هر وقت از من می‌پرسید چه خانه‌ای دوست داری؟ می‌گفتم خانه‌ای که نور زیادی داشته باشد، تراس پر از گلدانهای رنگارنگ، آشپزخانه‌ای پر از آفتاب، که من وقتی تمیزش می‌کنم آفتاب بتابد و برق بزند:) او همیشه می‌گوید برایت بهترین خانه را می‌گیرم. می‌دانم فعلاً نمی‌تواند اما در کلامش نوعی اطمینان هست که به من آرامش می‌دهد دنبال خانه که می‌گشتیم شب بود اینجا را پسند, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها