خاک

ساخت وبلاگ
خاک ریختیم آنقدر که دیگر دیده نمیشد ... همیشه این باور را داشتم که خاک سرد است و دل را سنگ می‌کند اما نمی‌دانم چرا این بار اینقدر گرم شده بود و پرمهر ... چقدر آرام خوابیده بود و مشتاق بود ... اشکهای گرم مهمان صورتهای یخ زده مان شده بود ،من اما قلبم از خاک ریختن گرفت او را دوست داشتم نمی‌خواهم جسم عزیزش را زیرخاک ببینم...

شب اول است
امام رئوفم، آیا به دیدار او می‌روی؟ به دیدار کسی که تمام عمرش را به زهد و پارسایی گذراند؟


دلتنگم....

عیدی...
ما را در سایت عیدی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maftab8g بازدید : 52 تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1396 ساعت: 13:59